سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از سخن زشت و ناسزا بپرهیز که خداوندـ عزّوجلّ ـ، بد زبانِ ناسزاگوی را دشمن می دارد . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
رسم سلوک
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تو زنده ای، من مرده (سرچشمه های عرفان در گفتار و کردار پیامبر)

یکی از مهم‏ترین پرسش‏هایی که ذهن‏ اندیشمندان حوزه دین و عرفان را به خوئد مشغول‏ داشته و محل منازعات و مناشقات بسیار بین‏ آن‏ها شده است،اصل و میزان اتخاذ مسائل عرفان‏ از منابع و مدارک دین است.گروهی بر این باورند که گزاره‏های عرفانی چیزی جز یافته‏های فردی و تجارب باطنی عارفان نیست که بر اثر مجاهدات و تحمل مشقات و ریاضت‏های خاص به آن دست‏ یافته‏اند و از مدارک و مآخذ دینی اخذ نشده است؛ استشهاداتی هم که در کلام ایشان به مدارک و مآخذ دینی همانند آیات قرآن و روایات دیده‏ می‏شود،گاه فقط تأویلی از مدارک مقبول است‏ که با ظواهر معتبر آن مدارک ناسازگار است و گاه تکیه بر مدارک ضعیفی است که مقبول اهل‏ نظر نیست و در هردو صورت،این استشهادات، گواه آوردن بر یافته‏هایی است که با ریاضت‏های‏ پیش گفته به آن رسیده‏اند،نه جست و جوی‏ حقایق از مدارک و مأخذ دینی.
گروهی دیگر معتقدند حقایق عرفانی،تعالیم‏ ویژه دینی برای برخی نخبگان است که از ظرفیت‏ خاصی برخوردارند و هم از این‏رو می‏توان این‏ حقایق را با نگاه و تأملی خاص از مدارک دینی‏ اتخاذ کرد.
این گروه،دین را دارای مراتب گوناگونی‏ می‏دانند که فراخور ظرفیت‏های مختلف آحاد بشر،آماده و ابلاغ شده است و مسائل عرفانی از عالی‏ترین مراتب دین شمرده می‏شود که فقط کسانی از آن بهره‏مند می‏شوند که قدم در مسیر سلوک گذارند و مجاهدت کنند«الذین جاهدوا فیها لنهدینهم سبلنا»1.در این مقاله برآنیم‏ که با توجه به برخی کلمات منقول از پیامبر به‏ داوری بین این دو نظر بنشینیم و برای وصول‏ به پاسخ درست‏تر،لازم است گذری بر برخی از اساسی‏ترین مفاهیم و آموزه‏های عرفانی که سایه‏ بر همه مفاهیم و گزاره‏های عرفان انداخته است، داشته باشیم؛سپس در کلمات و افعال نبوی(ص) جست و جو و درنگی کنیم تا اثباتا یا نفیا به پاسخ‏ پرسش مقاله دست یابیم.
تهی شدن از خود و پر شدن از خدا بی‏شک از برترین غایات در سلوک عارفانه است که عارفان با عنوان«فنای در خدا»از آن یاد می‏کنند.آن‏ها بر این باورند که سالک می‏تواند به مرتبه‏ای برسد که‏ جز خدا نبیند.
وصول به مرتبه فنا در گرو فقیر یافتن خویش‏ از همه کمالات است و تا وقتی آدمی خود را مالک کمالی از کمالات گوناگون ببیند از شهود و کمال الاهی محروم می‏ماند؛به عبارت دیگر تا وقتی آدمی خود را می‏بیند،خدا را نمی‏بیند و تا کمالات خداوندی بر او مشهود نگردد و مبهوت‏ خداوند نشود،فنا بی‏معنا است؛از این‏رو است که‏ «فقر»،جایگاه ویژه‏ای در عرفان و اندیشه عارفان‏ پیدا می‏کند؛تا آن جا که«فقیر»از عناوین و اوصاف بسیار ارزشمند سالکان عالی مرتبه شمرده‏ می‏شود و هم از این‏رو است که فقط برخی از سالکان،شایسته این وصف می‏شوند.فقر با عمیق‏ترین معانی و عالی‏ترین مراتبش در گفتار و کردار پیامبر اسلام(ص)به وضوح دیده می‏شود. آن جا که حضرت محمد(ص)فقر را سربلندی‏ خویش شمرده و به آن افتخار می‏کند:«الفقر فخری و به افتخر»2.از ذات فقیر خویش در برابر پروردگار بی‏نیازش یاد می‏کند که در کلام الهی‏ بر آن تصریح شده است؛آن جا که خداوند تعالی‏ می‏فرماید:یا ایها الناس انتم الفقراء الی اللّه و اللّه‏ هو الغنی الحمید3؛ای مردم!شما نیازمندان به‏ خداوند هستید و خدا بی‏نیاز و ستوده است.
فقر از آن‏رو مایه سربلندی است که بدون‏ آن،کمالی از درگاه خداوندی طلب نشود و فرد بی‏طلب،هرگز درگاه حضرتش را نجوید. همچنین بدون معرفت به فقر خویش،آدمی از معرفت به واقعیت خویش تهی است و به پندار (به تصویر صفحه مراجعه شود)
تو زنده‏ای،من مرده‏ (سرچشمه‏های عرفان در گفتار و کردار پیامبر
بی‏نیازی مبتلا است.عارف با چنین معرفتی به‏ واقعیت خویش دست یافته است و این معرفت‏ است که مقتضی معرفت به پروردگار است؛چنان‏ که حضرت محمد(ص)فرمود:من عرف نفسه‏ فقد عرف ربه‏4؛پس آن کس که نفس خویش‏ را آن گونه که هست،شناخت،پروردگارش را می‏شناسد.و از آن جا که حقیقت آدمی چیزی‏ جز فقر و نیاز نیست،پس هرکس خود را به فقر و نیاز شناخت،پروردگارش را به غنا و بی‏نیازی‏ می‏شناسد.
در توضیح بیشتر مطلب می‏توان گفت که انسان‏ به مقتضای سرشت کمال جوی خویش به کمال‏ توجه می‏کد و به اندازه توجهش به خود،از خدا غافل می‏شود از این‏روست که سالکان به تبعیت‏ از رسول خدا(ص)فقر و مسکنت می‏طلبیدند و به آن افتخار می‏کردند؛چنان‏که حضرت(ص) فرمود:اللهم احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمره المساکین‏6؛بار خدایا!مرا به‏ فقر زنده بدار و در فقر بمیران و در شمار فقیران‏ محشورم کن.
سالک با هرگام که جلو می‏رود به حقیقت‏ فقر نزدیک‏تر می‏شود و بر شدت احساس نیازش‏ افزوده می‏شود.او باید مراقب خویش باشد تا با دریافت حالات نیک و مواجهه با حقایق والا و جذاب به پندار مالکیت و تصاحب مراتب و مقامات عالی گرفتار نشود؛بلکه هرکمال و زیبایی را نمایش اسماء نیکوی پروردگارش ببیند و احساس فقر بیشتری به کمالات او کند؛یعنی‏ با هرگامی از خودش فاصله بیشتری گرفته و به‏ خداوند نزدیک‏تر شود.حرکت سالک حقیقی با حرکت عابدان و زاهدان ظاهربین بسیار متفاوت‏ است.زاهد و عابدی که از نگاه به حقیقت محروم‏ است،فقط به این توجه دارد که چه اندازه عبادت‏ کرده است تا با افزون عباداتش،احساس‏ رضایت بیشتری از خود کند و مراتب بالاتری به‏ دست آورد.حال آن‏که سالک حقیقی با افزودن‏ بر عبادات و اذکارش،به دنبال تحصیل مقامات‏ و مدارج نیست.او مجذوب حقیقت درخشانی‏ است که از خود بی‏خودش می‏کند؛از این‏رو هر چه پیش می‏رود،احساس حقارت بیشتری کرده‏ و خود را نیازمندتر می‏یابد در حالی که زاهدان و عابدان ظاهربین هرچه جلو می‏روند،بیشتر به خود می‏بالند و با دیده حقارت به دیگران‏ می‏نگرند و آن‏ها را محروم از توفیقاتی می‏بینند که‏ می‏پندارند نصیب خودشان شده است.
به هرحال سلوک عارفانه حرکتی سلبی‏ است به این معنا که با هرگام،پندار داشته‏ها از انسان بیشتر سلب می‏شود و سالک،مزه فقر را بیشتر می‏چشد تا به حقیقت و ذات فقر نایل‏ شود.منظور از حقیقت فقر آن است که سالک، ذات خویش را عین فقر و نیاز می‏یابد که نیاز در هیچ زمان و مکانی از او جدا نمی‏شود و همیشه‏ همراه او و بلکه عین او است.سالک در آغاز فقر خویش را مقید می‏بیند؛برای مثال فقط در هنگام‏ بیماری نیاز به سلامتی را احساس می‏کند و نیازش را به درگاه خداوند عرضه می‏دارد و آن گاه‏ که خداوند شفایش داد،دیگر احساس نیازی به‏ اسم شافی خدا نداشته و از خداوند طلب عافیت‏ نمی‏کند؛ولی با پیشروی در مراحل سلوک به آن‏ جا می‏رسد که خود را در همه لحظات عمرش‏ محتاج اسماء الهی می‏یابد و قید از فقرش فرو می‏ریزد و به فقر مطلق نایل می‏شود و خود را در پیشگاه پروردگار،همیشه نیازمند می‏بیند تا جایی که از او می‏خواهد که برای چشم بر هم‏ زدنی به خود واگذار نشود که این حکایتی گویا از این حقیقت است که عارف واقعی خود را صاحب‏ چیزی نمی‏بیند تا به آن دل خوش بوده و بر آن‏ تکیه کند.ام سلمه که از زنان رسول خدا(ص) است،شبی از شب‏ها که حضرت(ص)را در بستر ندید،جویای حضرتش(ص)شد و پس از جست و جو او را در کنج اتاق یافت که به پا ایستاده‏ و دست به دست آسمان بالا برده و در حال گریه‏ به درگاه خدا عرض می‏کند:...اللهم و لا تکلنی الی‏ نفسی طرفه عین ابدا؛بار خدایا،هرگز مرا برای‏ چشم بر هم زدنی به خود وامگذار6.
ام سلمه با شنیدن این کلمات و دیدن حال‏ زار حضرت(ص)روی گرداند و گریست.رسول‏ خدا(ص)متوجه ام سلمه شد و رو به سوی او کرد و فرمود:ام سلمه!چرا گریه می‏کنی؟ام سلمه گفت: پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا(ص)برای چه‏ گریه نکنم در حالی که تو با این مقامی که نزد خدا داری چنین می‏گویی:رسول خدا(ص)فرمود:ما یومننی و انما و کل اللّه یونس بن متی الی نفسه‏ طرفه عین و کان منه ماکان؛چه چیز مرا ایمن‏ می‏سازد؛در حالی که خداوند یونس بن متی را یک چشم بر هم زدن به خود واگذاشت و بر او آن‏ گذشت که گذشت(یعنی گرفتار عذاب خدا در دل‏ دریا شد).
سلب اطمینان رسول خدا(ص)از خود و تکیه‏گاه دانستن خدا از آن‏رو است که‏ حضرتش(ص)خود را صاحب چیزی نمی‏بیند تا امکان اعتماد بر خویش را برای او فراهم سازد حضرتش(ع)حتی به ادامه حیات خویش که‏ سرآغاز کمالات دیگر است،امیدوار نیست و برای‏ همین فرمود:به خدا سوگند به فرو بردن لقمه‏ای‏ که به دهان می‏گذارم،امید ندارم و به خدا سوگند به گشودن دوباره پلک‏هایم آن گاه که آن ها را می‏بندم،امید ندارم و به بستن آن‏ها وقتی گشوده‏ هستند،امید ندارم.
در کلامی دیگر حضرتش(ص)فرمود:«به‏ خدا سوگند قدم از قدم برندارم جز آن‏که به قدم‏ بعد امید ندارم».نفی هرگونه توانایی در انجام‏ رفتارها و نفی هرگونه سببیتی در گردش امور از غیر خدا گواه دیگری بر ثبوت فقر برای آدمی در نگاه و گویش رسول خدا(ص)است؛آن جا که‏ می‏فرماید:لا حول و لا قوه الا باللّه.
این شواهدمشتی از خروار و اندکی از کلمات‏ بسیار حضرتش(ص)در بیان فقر ذاتی بشر است که در جمله«لا یملک لنفسه نفعا و لاضرا و لا موتا و لا حیاه و لا نشورا»6مشهود است. امیر مومنان علی(ع)که خود را تربیت یافته و تأدیب شده رسول خدا(ص)می‏خواند،خود و خدا را در مناجات محراب مسجد کوفه‏اش این گونه‏ معرفی می‏کند:انت الغنی و انا الفقیر،انت العظیم‏ و انا الحقیر،انت العزیز و انا الذلیل.انت الحی و انا المیت‏7و...هرچه کاستی و نداری است به‏ خود،و هرچه کمال و دارای است به خدا نسبت‏ می‏دهد.
اکنون با تأمل و درنگی می‏توان به خوبی‏ سرچشمه‏های عرفان را در گفتار و کردار نبوی‏ مشاهده کرد،کلماتی که عارفانی همچون‏ ابو سعید ابو الخیر را چنان رشد می‏دهد که خود را در برابر پروردگار هیچ ببیند و بگوید:«کسی که‏ او را چیزی نبود و نامی نباشد،او را نامی می‏توان‏ نهاد؟این خود محال باشد و روا نبود»8.
شمس الدین تبریز هم جان باختن برای خدا را زیره به کرمان بردن می‏داند؛چرا که او خوددهنده‏ جهان است و آن گاه می‏گوید تنها چیزی که‏ می‏توان به درگاه او برد تا خشنودیش را فراهم کرد، نیاز است که او بی‏نیاز است و از عرض نیاز خشنود می‏شود9.اگرچه بسیاری از معارف دیگر عرفانی‏ را نیز می‏توان در کلمات زیبای حضرتش(ص) ردیابی نمود،اما این مختصر،اشاره‏ای بود که گذری‏ تا شوق تحقیق در جویندگان برانگیزد
پانوشت‏ها
(1)-عنکبوت/69.
(2)-علامه مجلسی،بحار الانوار،ج 16،ص 217،ح 6.
(3)-فاطر/15.
(4)-بحار الانوار،ج 2،ص 32،ح 22.
(5)-بحار الانوار،ج 95،ص 377.
(6)-بحار الانوار،ج 91،ص 109.
(7)-همان.
(9)-مقالات شمس

خردنامه همشهری » بهمن 1385 - شماره 11



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بهمن شریف زاده ( چهارشنبه 85/11/11 :: ساعت 12:0 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

لطفا با مطالعه وارد بحث شوید
انسان شناسی از منظر احمدی نژاد
مناظره با سید عباس نبوی در مورد رویکرد فرهنگی دولت
در مسائل فرهنگی باید به مکتب امام بازگردیم
مظلومیت یا مدیریت؟
گرایش، گریز و ستیز با دین؛ علل و عوامل
رسم سلوک (3)
جذبه کاذب باطن گرایی های مدرن و غنای عرفان اسلامی
تو زنده ای، من مرده (سرچشمه های عرفان در گفتار و کردار پیامبر)
سرمقاله کتاب نقد شماره 40
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 24
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 23748
» درباره من

رسم سلوک
بهمن شریف زاده
این وبلاگ حاوی مقالات، سخنرانی ها و دیگر مطالب علمی حجت الاسلام بهمن شریف زاده است که توسط جمعی از شاگردان ایشان اداره می شود.

» پیوندهای روزانه

صفحه بهمن شریف زاده در پرتال جامع علوم انسانی [25]
[آرشیو(1)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
عرفان[5] . فلسفه[4] . رسم سلوک[3] . سیاست و فرهنگ[2] . اخلاق[2] . فرهنگ و سیاست .
» آرشیو مطالب
فلسفه
عرفان

قالب وبلاگ

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
امام خمینی
امام خامنه ای
شهید بهشتی
شهید مطهری
امام موسی صدر
علامه حسن زاده
آیت الله جوادی آملی
آیت الله مصباح یزدی
آیت الله مجتبی تهرانی
سایتهای مراجع عظام تقلید
بنیاد حکمت اسلامی صدرا
پرتال جامع علوم انسانی
پایگاه مجلات تخصصی نور
ریاست جمهوری

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب