سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ مسلمانی، پس از بهره اسلام آوردن، بهره ای همچون برادری خدایی به دست نیاورده است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
رسم سلوک
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» جذبه کاذب باطن گرایی های مدرن و غنای عرفان اسلامی

قریب به دو سال است که روند رو به تزاید نشر کتاب هایی مرتبط با ترویج عرفان های غیر دینی و انواع مدیتیشن ها و روش های تسلط بر اعصاب و روان نظیر یوگا و... نگرانی دلسوزان فرهنگی ایران اسلامی را برانگیخته است. این عرفان ها که عمدتا صبغه ای غیردینی دارند، می کوشند خود را بدیل معنوی «دین» معرفی کنند و به نوعی به جایگزینی معرفت ها و معنویت هایی دست یازند که قرابتی با اصل توحید و اعتقاد به معاد ندارد. بر همین اساس و برای شناخت عمیق تر این عرفان های دروغین، گفت وگویی با حجت الاسلام بهمن شریف زاده، مدیر گروه اخلاق و عرفان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی انجام شد که از نظرتان می گذرد.
گفتگو از: سجاد نوروزی
اگر موافق باشید بحث را با ارائه تعریفی متقن از «عرفان» آغاز کنیم. اصولا و اساسا دلالت معنایی گزاره عرفان بر چه چیزی استوار است؟ این پرسش از آنجا قابلیت طرح می یابد که امروزه ما شاهد رشد رویکردهای ماتریالیستی و مادی به نام «عرفان» هستیم که قرابتی با ذات قدسی آنچه که به نام «عرفان اسلامی» می شناسیم ندارد، بنابراین، برای شروع گفت وگو تعریفی از عرفان ارائه نمایید تا راه برای تفکیک دو رویکرد متضاد به این امر گشوده گردد.
- همین طور است. در باب معنی ذاتی عرفان باید گفت، عرفان «معرفت به حقیقت هستی» است و به صاحب چنین معرفتی عارف می گویند. عارف حقایق هستی را با چشم دل می بیند و از این جهت با «عالم» که فقط به آنها «آگاهی» دارد، متفاوت است. معرفت و علم هنگامی معرفت و علم است که به حقیقت تعلق گیرد و عقل را آگاه و دل را بینا کند. آنگاه که آدمی، حقیقت سراسر فقر خویش را ببیند، نور کمالات الهی بر قلب، روح و روانش تابیده و آینه تمام نمای کمالات الاهی خواهد شد که «من عرف نفسه فقد عرف ربه».
و اما اگر او نتواند جز خود را ببیند، در تاریکی و جهالت خودخواهی باقی خواهد ماند که در این حال حقیقت و معنویت و واقعیت جملگی بر باد خواهند رفت.از سوی دیگر باید گفت عرفان اسلامی ماهیتی خدامحور دارد. به این معنا که خداوند یگانه را موجود حقیقی و مطلوب و مقصود حرکت ها می داند و هر چه به غیر از او را، تجلی و اعتبار «او» می داند و در بین همه تجلیات خدا انسان را مظهر همه اسما و صفات دانسته و برترین تجلی حضرت حق معرفی می کند. از این روست که عرفان اسلامی، انسان را شایسته «خلافت الهی» دانسته و در خور مقام ولایت به شمار می آورد.البته این قابلیت از دید عرفای اسلامی در انسانی بروز می یابد که به معنای واقعی کلمه «بنده خدا» و سرسپرده محض مقدرات الهی باشد. سالک این مسیر باید از آغاز بکوشد هیچ انگیزه ای جز حب خدا در دل او جای نگیرد و به تأسی از مولا علی(ع)، بهشت و گریز از دوزخ و دستیابی به مراتب و مقامات والای مقربان و ... نباید غرض او از سلوک قرار گیرد. بلکه در این وادی تنها و تنها «بندگی» است که انگیزه سالک راستین است. نقل شده به ابوسعید ابوالخیر گفتند: «فلان کس بر روی آب راه می رود! گفت: سهل است وزغی و صعوه ای هم روی آب می رود. گفتند که فلان کس در هوا می پرد! گفت: زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد. گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می رود. شیخ گفت: شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می رود. این چنین چیزها را قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد». بنابراین سالک واقعی در عرفان اسلامی آن است که به خود نیندیشد و هیچ چیز را برای خویش طلب نکند و فقط در اندیشه بندگی باشد.با این وصف گمان می کنم تباین معرفت شناختی میان عرفان اسلامی و عرفان های سکولار و شبه پلورالستیک غرب عیان شده باشد.
گریز چندصد ساله دنیای غرب از معنا، معنویت و دیانت به پیدایش بحران های روحی- عاطفی در آحاد مردم مغرب زمین انجامید. شدت این بحران ها سرانجام دنیای غرب را به ساحت معنا و معنویت بازگرداند. لکن مبانی مستحکم سکولاریسم، لائیسته و اومانیسم در غرب، موجب شده است که باطن گرایی و گرایش های معنوی- عرفانی در صبغه ای غیردینی- غیرالهی نمود پیدا کند. توجه داشته باشید که آنچه که امروز فرقه های شبه عرفان گرای غربی بر آن تاکید می کنند، عرفانی خارج از حدود و ثغور دیانت و امر قدسی است. در این عرفان ها امر قدسی محلی از اعراب ندارد، بلکه امر زمینی و این جهانی در هاله ای از مباحث متافیزیکال خرافی تئوریزه می شود. در اسلام دو ساحت برای بشر تعریف می شود که هر دو در قرآن ذکر می شوند. یکی «صلصال کالفخار» است که دلالت بر وجه مادی و جسم بشر دارد و دیگری وجه روحی و غیر مادی انسان است که «نفخت فیه من روحی»گویای آن است. عرفان غربی برعکس عرفان اسلامی که وجه همت اش پروراندن وجه «نفخت فیه من روحی» و تفوق آن بر ساحت جسمانی بشر است، آن ساحت جسمانی را اصل قرار می دهد و می کوشد با اعراض از دیانت برای آن هویتی ماورایی و معنوی دست و پا کند! این چنین است که عرفان های غیر دینی همچون عرفان سرخ پوستی و بودایی و انواع مدیتیشن های غربی، حداکثر روشی برای تخلیه فشارهای ناشی از التذاذات و دغدغه های دنیای ماشینی است و از این رو اقناعی کاذب در باب معنویت خواهی آدمیان است و بلاشک سبب تخدیر روحی آنان می شود.
علت گرایش برخی از جوانان شرقی به این مقوله چیست؟ در غرب که تکلیف روشن است، اما «شرق» از اصول هویتی و معرفتی مشخصی بهره می برد، پس چرا چنین پدیده ای در مشرق زمین نیز جلوه گر شده است؟
- ببینید، این معنویت خواهی کاذب اگر چه توانسته است برخی از جوانان شرقی را مفتون و شیدای خویش کند، اما به عقیده من این گرایش را نباید معلول یک «علت معرفتی» دانست. البته ضعف معرفتی بسیاری از جوانان به مبانی و مسائل عرفان دینی، زمینه را برای گرایش آنان به عرفان های غیردینی فراهم می آورد، اما این ضعف معرفتی با عرضه صحیح عرفان دینی با زبان روز و جوان پسند برطرف می شود. به دیگر سخن آنکه،« چون عصای قدسی موسی فرود آید، سحر عرفی ساحران سکولار باطل خواهد شد» نقد این تفکرات که مستلزم شناخت دقیق از ساحت معنایی ماتریال و پلورالستیک آنان است، راه را بر عیان کردن ذات پوچ آنان می گشاید. در تعالیم باطن گرایی مدرن، انسان صاحب توانایی های بزرگی معرفی می شود که باید از راه ریاضت و تمرکزی ویژه به آن دست یابد، در حالی که در تعالیم عرفان اسلامی عظمت آدمی در گرو بندگی وازخودگذشتگی او است که با اطاعت از دستورات الهی تحصیل می شود وانسان را به چنان مقامی می رساند که پرده جهل و ظلمت را می درد و نور الهی به قلب او می تاباند.
غرب می کوشد ساحت ماده گرایانه تمدنی خویش را در جهان شرقی گسترش دهد و این کار را در عصر معنویت خواهی معاصر با تکثیر و تقویت فرقه های معناگرای سکولار و با استفاده از ابزارهایی چون سینما، کتاب و ... انجام می دهد. در جهان غرب از سالیان پیش نگاه ها از آسمان برزمین برگشت و همه چیز زمینی شد وحتی تلاش جدی بر تفاسیر زمینی از مقولات دینی صورت گرفت تا آنجا که سکولاریزه ساختن دین، وجهه همت آنها قرار گرفت و برای همین از بین ابعاد گوناگون دین، فقط به بزرگ نمایی بعد معنوی پرداخته شد، آنهم معنویتی که از سایر ابعاد سیاسی : اجتماعی دین، گسسته و جدا باشد . همچنین مدیران ارشد جهان غرب کوشیدند معنویتی را در بازار داغ تقاضای معنوی عرضه کنند که خالی و عاری از امر قدسی باشد. در برخی از عرفان های به اصطلاح «شرقی» نیز همین وجه را می توان مدنظر داشت. بدین معنا که برخی از آنها نیز از عنصر قدسی و فرا زمینی تهی هستند یا امر قدسی را به صورت کاریکاتوریزه و فاقد معنای محصل جلوه می دهند. آن اصول هویتی و معرفتی مشخص که شما به آن اشاره کردید، می توان مختص به ادیان ابراهیمی در شرق دانست. یعنی دلالت معنایی که دیانت در متن زندگی روزمره از خود نشان می دهد، به آن اصول هویتی - معرفتی ناب منتهی می شود. اما در عرفان ماتریال- سکولار شرقی «حیات این جهانی» غایت و نهایت زندگی آدمی است و اندک آموزه های اخلاقی نیز در پس پرده وهم های خرافی و ریاضت های کاذب مستور می ماند.
با این وصف می توان گفت اصولا «عرفان غیر دینی» از هر نوعی که باشد، و حتی اگر به ارائه آموزه های اخلاقی تظاهر کند، نه تنها عدولی از نظم مفهومی دیانت و عرفان دینی به شمار می آید، بلکه حتی در هیات یک امر ضد دینی نمود می یابد.
- همین طور است. اومانیزم غرب که بسترساز رشد چنین خرافه هایی است، توجهی اصیل به انسان ابراز می کند و داشته ها و توانایی های او را ملحوظ نظر و مقصود حرکت قرار می دهد. حال آنکه در عرفان اسلامی، کمالات، همه از آن خدای اند و افراد صاحب کمال نیز فقط آینه کمالات الهی به شمار می روند و کوشش انسان در مسیر سلوک، او را به دارایی و توانایی نمی رساند، بلکه او را به فقر خویش بینا می سازد. عرفان واقعی، در گرو شریعتمداری انسان است و آن بی مبالاتی که باطن گرایی های جدید توصیه می کنند، مقتضای سرکشی و گسستن طوق بندگی است. اما عمل به شریعت در واقع عمل به فرمان الهی است که روح بندگی را پدید می آورد و همین روح بندگی است که وصول به حقیقت را میسور می سازد، به قول ابن عربی؛ «هر که از شریعت فاصله گیرد، اگر تا آسمان هم برسد، به چیزی از حقیقت نائل نمی شود.» این امر هرگز در باطن گرایی های مدرن به منصه ظهور نمی رسد. آنها تملک «نفس برنفس» را مطرح می کنند و همین نفس نیت را ملاک عملی برای پرورش فکر قرار می دهد...
برخی معتقد به امتزاج میان عرفان دینی و سایر باورهای عرفانی هستند و اصرار بر تلفیق بین این دو دارند؟ آیا چنین امری ممکن است؟ چرا برخی به تلفیق روی آورده اند؟
- این تلفیق غیرممکن است. اولا عرفان اسلامی ماهیت خدا محور دارد اما تعالیم باطنی امروز در دنیای غرب، حقیقتی انسان محور دارند و پرواضح است که بین دو ماهیت متضاد نمی توان جمع و اتحادی را قائل شد. اومانیزم غرب که زیربنای این باطن گرایی هاست هرگز قابلیت نظری امتزاج با مفاهیم اصیل دینی را ندارد. در ثانی از آنجا که دنیای اسلام هیچ گاه همچون جریان غرب از معنویت عمیق و نابی که در بطن خود داشت، فاصله نگرفت و به بحرانی شبیه آنچه در غرب رخ داد (بحران عواطف انسانی و احساسات بشری) مبتلا نشد؛ از این رو باطن گرایی جدید غرب با عکس العملی ویژه در جهان اسلام روبه رو شد. جهان اسلام مهد عرفانی عمیق و عارفانی بزرگ است که تعالیم باطنی غرب در برابر آن تاب نمی آورد. اگرچه پیشرفت نسبی این آئین جدید در بین مسلمانان، مرهون زبان جدید آنها و فقدان زبان نو در معارف عرفانی دینی بود، ولی آشنایی دانشمندان مسلمان با عرفان و معنویت اسلام، راه را بر پذیرش این آئین جدید بست، همچنین از سویی تعالیم عمومی معارف معنوی دینی هم راه را برای پذیرش عمومی این آئین ناهموار کرد. در این جا بود که استراتژی جدیدی برای ایجاد اقبال به باطن گرایی جدید به کار بسته شد و آن تلفیقی از این آئین با برخی آموزه های معنوی - روحانی دیانت است. اکنون پرسش آن است که آیا می توان باطن گرایی جدید غرب را با آموزه های عرفان دینی درهم آمیخت و به تلفیقی قابل قبول و شکل کمال یافته ای از عرفان و معنویت دست یافت؟ بدیهی است با توجه به آن چه درباره اختلاف ذاتی و تفاوت های جوهری این دو مسلک فکری شرح دادیم، چنین تلفیقی ناممکن است و واضح است چنین خلطی خطاست. اخلاق و عرفان دینی، اگرچه در توجه به بعد فرا مادی آدمی با اخلاق و عرفان غیر دینی ظاهرا مشترک به نظر می آیند، ولی عرفان دینی، خدامحور و شریعت مدار است، حال آنکه باطن گرایی جدید غرب وصل پروردگار را نمی جوید، بلکه آرامش و رفاه آدمی را تعقیب می کند و صدالبته که بنابر آموزه های عرفان دینی آرامش در سایه بندگی خدا و با یاد او دست یافتنی است.

هفته نامه صبح صادق، شماره 317 صفحه10



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بهمن شریف زاده ( دوشنبه 86/6/19 :: ساعت 12:0 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

لطفا با مطالعه وارد بحث شوید
انسان شناسی از منظر احمدی نژاد
مناظره با سید عباس نبوی در مورد رویکرد فرهنگی دولت
در مسائل فرهنگی باید به مکتب امام بازگردیم
مظلومیت یا مدیریت؟
گرایش، گریز و ستیز با دین؛ علل و عوامل
رسم سلوک (3)
جذبه کاذب باطن گرایی های مدرن و غنای عرفان اسلامی
تو زنده ای، من مرده (سرچشمه های عرفان در گفتار و کردار پیامبر)
سرمقاله کتاب نقد شماره 40
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 33
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 23757
» درباره من

رسم سلوک
بهمن شریف زاده
این وبلاگ حاوی مقالات، سخنرانی ها و دیگر مطالب علمی حجت الاسلام بهمن شریف زاده است که توسط جمعی از شاگردان ایشان اداره می شود.

» پیوندهای روزانه

صفحه بهمن شریف زاده در پرتال جامع علوم انسانی [25]
[آرشیو(1)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
عرفان[5] . فلسفه[4] . رسم سلوک[3] . سیاست و فرهنگ[2] . اخلاق[2] . فرهنگ و سیاست .
» آرشیو مطالب
فلسفه
عرفان

قالب وبلاگ

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
امام خمینی
امام خامنه ای
شهید بهشتی
شهید مطهری
امام موسی صدر
علامه حسن زاده
آیت الله جوادی آملی
آیت الله مصباح یزدی
آیت الله مجتبی تهرانی
سایتهای مراجع عظام تقلید
بنیاد حکمت اسلامی صدرا
پرتال جامع علوم انسانی
پایگاه مجلات تخصصی نور
ریاست جمهوری

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب